یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

سلام

سلام مامانی .. خوبی؟ خیلی خوابم می اومد ولی نمیدونم چرا خوابم نمیبرد ... گیج گیجم . اما یه جورایی خیلی به اینجا عادت کردم . تند تند دلم برات تنگ میشه ... راستی دیشب با بابایی کلی رفتیم لباس خریدیم واسه عید . جات خالی بود که برات لباسای قشنگ قشنگ بخرم . اما ایشالا ١٩ فروردین که رفتیم مکه برات از اونجا کلی لباس خوب می خرم .. دوست دارم مامانی نازم . شبت قشنگ ...  
27 بهمن 1390

روز عشق

سلام آسمونی من . حالت چطوره . حتما خوبی . مگه میشه تو آسمونا سیر کنی و خوب نباشی .. مثه همیشه دلتنگت بودم . اومدم با چند تا عکس قشنگ که ببینی و لذت ببری .... دیروز ( ٢٥ بهمن ٩٠ ) مصادف با ١٤ فوریه ٢٠١٢ روز ولنتاین یا همون  روز عشق  بود . ( ولنتاین اسم کشیشی بوده که با وجود اینکه ازدواج برای کشیش ها در کشورش ممنوع بوده اما اون پنهانی دخترها رو به عقد مردهای کشیش در می آورده و به خاطر همین مسئله جونشو از دست میده و به عنوان اسطوره ی عشق شناخته میشه و روز مرگش رو به نام روز عشق نامگذاری می کنن ) خلاصه اینکه دیشب هم بابایی حسابی منو غافلگیر کرد . من خونه مامان جون بودم که به یه بهانه ای منو کشوند خونه ی خودمون ...
26 بهمن 1390

شروع ترم جدید و یک قدم نزدیکتر شدن به تو !!!

عزیز دلم سلام خوبی ؟؟؟ دلم برات یه ذره شده .... مامانی چند وقتیه خیلی دلم تو رو میخواد .. یه جورایی دیگه تحمل ندارم !!!!‌ از اینکه حالا حالا ها نمیتونم تو رو داشته باشم ،‌ ناراحتم ولی چیکار میشه کرد . آخه واقعا دلم میخواد وقتی تو هستی وقتمو صرف تو کنم نه چیز دیگه ای ... امروز اولین روز شروع ترم دوم بود . دارم روز شماری میکنم که این ترم ٢ بشه ترم ٦ و تموم بشه و بعد پایان نامه و بعد ایشالا دیگه شما بیای تو جمعمون .... دعا کن مامانی که ترم تابستونی برامون بذارن چون اینجوری یک سال زودتر درسمون تموم میشه . راستی مامان جونم یه کتاب قرار بود با تصویرسازی و داستان خودم که به صورت شعر هست چاپ بشه و بانی این کار هم یکی ...
24 بهمن 1390

خبرای خوب

سلام عزیز دل مامان .. قبل از اینکه بیام برات بنویسم تو رختخواب خوابیده بودم که یهو حس کردم دلم خیلی برات تنگ شده .. اومدم بهت سر بزنم..... اما اتفاقات جدید: مامانت امروز امتحاناتش تموم شد .. هوراااااا و الان خوشحاله که حداقل یک هفته راحته !!!! آره مامان جون فقط یه هفته !!! 23 بهمن کلاسام دوباره شروع میشه و ترم جدید ........ و روز از نو .. راستی یادته گفتم دوست جونم میخواد بیاد خونمون ؟؟؟؟ بازم به خاطر امتحانای من نشد و قراره تو این هفته با نی نی تو دلشون تشریف فرما بشن و من میخوام فردا (یعنی امروز ) خونه رو حسابی نظافت کنم .. و نفیسه جون که یکی دیگه از دوستای خوبمه هم قراره تو این هفته بیاد شاید دوشنبه و شایدم سه شنبه . که البته ...
16 بهمن 1390

چند تا خبر

سلام عزیزم .. چطوری نفس من؟؟؟؟‌ دلم خیلی برات تنگ شده بود.دیدی کمتر از یه ماه نشده مامان برگشت؟ خیلی درگیر امتحانا و درسام بودم.٣  تا از امتحانام مونده و تا ١٥ بهمن طول میکشه . ترم اولم داره تموم میشه . خوشحالم . میدونی هر ٤ ماه که میگدره و یه ترمم تموم میشه یه قدم به داشتن تو نزدیکتر میشم ... راستی خوشگلم یه خبر جدید :‌ روز ١٧ دی ٩٠ یعنی حدودا ١٦ روز پیش صمیمی ترین و بهترین دوستم که خیلی دوسش دارم بهم خبر داد که داره مامان میشه .. خیلی خیلی خوشحال شدم ......... آخه احساس کردم دوباره دارم خاله میشم !! آره عزیزم این دوست خوبم هم مثل خواهره برام . الان فکر میکنم نی نی تو دلش یک ماه و هشت ،‌نه  روز داشته باشه . از...
3 بهمن 1390
1